اتاق مطالعه

آسیب شناسی شکاف اطلاعاتی در جوامع

صفحۀ اصلی اتاق

 

شکاف اطلاعاتی را بشناسیم!ا

 در نیم قرن اخیر اصطلاح «شکاف اطلاعاتی» یا «شکاف دانایی» در دو حوزۀ مرتبط مورد بررسی و استفاده قرار گرفته است: یکی در بازاریابی و تبلیغات و دیگری جامعه شناسی و ترویج تغییرات اجتماعی. در تبلیغات، شکاف اطلاعاتی یکی از ارکان عرضۀ مؤثر کالاها و خدمات محسوب می شود؛ اگر مخاطب باور کند که خریداری کالایی خاص یا خدمتی جدید بخشی از ناآگاهی او را از بین می برد، او به خریدن آن رغبت بیشتری پیدا می کند. از این رو در دنیای تبلیغات ما به عباراتی چون «راز فلان چیز چیست؟» یا «آنچه در مورد فلان چیز باید بدانید...» بارها بر می خوریم. از سوی دیگر، مفهوم شکاف اطلاعاتی در رشتۀ جامعه شناسی و استفاده از نخبگان این رشته برای ایجاد تغییر در جوامع مطرح شده است. این نخبگان مشخصاً برای یافتن پاسخ به این سؤال کوشیده اند: چگونه می توان از این مفهوم برای «تبلیغ مؤثرِ» هر چه بیشتر زندگی ماشینی در سطح جامعه بهره برد؟ از هر یک از این دو منظر که به این مفهوم بنگریم، پیامی که «شکاف اطلاعاتی» برای مخاطب دارد این است که بخشی از جامعه کمتر از بخش دیگری از جامعه دانایی دارد و این تفاوت بین اقشار مختلف، شکافی فزاینده ایجاد می کند و این شکاف یعنی تفاوت در قدرت و برتری. مطالعات جامعه شناختی در مورد «شکاف اطلاعاتی» به دهۀ 1970 میلادی باز می گردد. اما از آن زمان تا کنون، پیشرفت های به وجود آمده در علوم شناختی به ما کمک می کند که بُعد شگفت انگیز دیگری از این مفهوم را نیز بررسی کنیم. ا

در مطالعات علوم شناختی، ما به مفهوم «چارچوب بندی ذهنی» بر می خوریم که در این راستا روشنگر است.  پیشتر در دو نوشتۀ جداگانه، به تشریح چارچوب بندی ذهنی و مصادیق گوناگون آن پرداخته ایم.  («علوم شناختی و طراحی»، صفحات 47-39 و «بومی سازی تحقیر»، صفحات 108-82) اما در اینجا همین گفته بس که چارچوب بندی ذهنی برای معطوف کردن توجه مخاطبین به بخش محدودی از وضعیت موجود و در نتیجه منحرف ساختن توجه آنان از بخش وسیعتر و مهمتر از آنچه پیش روی ایشان است به کار گرفته می شود. بهترین تمثیل برای توصیف روشن چارچوب بندی ذهنی، قاب عکس است که عملاً  توجه ما را به عکس درون خود محدود می کند تا به آنچه پیرامون قاب روی دیوار قرار گرفته توجه نکنیم. از منظر چارچوب بندی ذهنی، مفهوم شکاف اطلاعاتی چونان چارچوبی ذهنی عمل می کند که توجه مخاطب را به علم و فناوری های خاصی هدایت و نظر او را از مجموعۀ عظیم تری از دانایی موجود منحرف می سازد. به بیان دیگر، مفهوم شکاف اطلاعاتی، دارندگان علم و فناوری های خاصی را در مرتبه ای بالاتر و محرومان از این اطلاعات را در مرتبه ای پست تر قرار می دهد. هدفِ «اتاق مطالعه» عبور از محتوای این چارچوب ذهنیِ تحقیر کننده و فراهم کردن دسترسِ اندیشمندان فارسی زبان به جمیع علوم و فناوری های موجود است.ا

ا«شکاف اطلاعاتی» اصطلاح روزمره ای نیست که ما آن را مکررا از رسانه ها بشنویم اما آثار آن را می توانیم به روشنی در تمامی انتخاب های نامعقول در بخش دانشگاهی جامعه، در بین نخبگان علمی، و نهایتاً در تصمیماتِ سیاستگذاران مشاهده کنیم. برای روشن شدن این موضوع، در حاشیۀ صفحه، به مصادیقی از سیستم های تحمیلی توسعه اشاره کرده ایم که قبول آنها در جوامع، برخاسته از تأثیر نافذ توهم شکاف اطلاعاتی است. تخریب زیست محیطی، اقتصادی و اجتماعی-فرهنگیِ ناشی از این سیستم ها - بورس، نظام پزشکی، شبکۀ فاضلاب، نظام آموزشی و آموزش عالی - در جهان، طی دهه های اخیر، به طور گسترده آشکار و در کتب، مقالات و فیلم های مستند بسیاری منتشر شده است، اما اقدامی برای اصلاح و یا جایگزین کردن آنها در کشورهای متأثر از چارچوب بندیِ ذهنیِ «شکاف اطلاعاتی» صورت نمی گیرد. کما اینکه بارها از رسانه ها شنیده ایم که کشور ما رتبۀ 3 یا 4 یا 5 در جهان در دستیابی به فلان فناوری را به دست آورده است. اینکه چگونه نخبگان دانشگاهی از یک سو و سیاستگذاران و افکار عمومی از سوی دیگر فناوری خاصی را برای تحقیق و توسعه مناسب تشخیص می دهند و دستیابی به آن را نشانه ای از پیشرفت می پندارند و علوم و فناوری های دیگری را بر نمی گزینند نیز از تبعات اثرگذاریِ نافذِ توهم شکاف اطلاعاتی است. توهم شکاف اطلاعاتی در واقع نوعی تحقیر است که از طریق نظام رتبه بندی جهانی دانشگاه ها، محتوای رسانه در فضای مجازی در مورد دستاوردهای علمی و فناوریِ کشورهای به اصطلاح پیشرفته، و از طریق سازمان های تحمیلِ توسعه چون بانک جهانی، به مردم و مسئولین در کشورهای تحت سلطه القا می شود. تبعات این تحقیر، تلاش فکری و عملی فزاینده در کشورهای تحقیرپذیر جهت «بومی سازی» سیستم های نامبرده است، بدون اینکه به پیامدهای زیانبار و گاه مرگبار آنها توجه شود. ا

در زیر به چندی دیگر از علوم و فناوری ها و روش هایی که توجه بسیاری از دانشگاهیان را در چند دهۀ اخیر در ایران به خود جلب کرده می پردازیم. این علوم و فناوری ها در جوامعی که از آن برخاسته اند عمدتاً تاریخ-گذشته محسوب می شوند چرا که نه تنها نزدیک به نیم قرن یا بیشتر از ابداع آنها می گذرد، بلکه در این فاصله به طور کامل نشان داده شده که خطرهای احتمالی و ضررهای مسلم آنها بسیار بیش از منفعت آنهاست. چارچوب بندیِ حقارت آمیز شکاف اطلاعاتی چنان عمل می کند که دانشگاهیان و پژوهشگران تحقیرپذیر در کشورهای جهان سوم به اتلاف وقت و منابع مالی عظیم و نهایتاً در جا زدن در حوزۀ علوم و فناوری های تاریخ-گذشته و مخرب غرب وادار می شوند ضمن اینکه از نواندیشی و ابتکار عمل برای رسیدن به علوم و فناوری های اصیل و سازنده باز می مانند. و هر از چندگاه، با انتشار اخبار جدید در مورد آخرین دستاوردها در این به اصطلاح «پیشرفت ها»، زخم تحقیر در کشورهای تحتِ سلطه تازه می شود و بر انگیزۀ نظام علمی-پژوهشی آنان در اتلاف منابع مالی بیشتر در راستای جبران «عقب ماندگی های» موهوم اضافه می گردد. شرکت های دانش بنیان، یعنی کسب و کارهای عمدتاً متکی به فناوری های نامطلوب که با نام هایی چون استارت-آپ ها و پارک های فناوری نیز از آنها یاد می شود، نقشی چشمگیر در این عملکردِ تقلیدی داشته اند:ات

ا- فناوری و انرژی هسته ای

تاریخ علوم و فنون هسته ای برای تولید انرژی به سال های بعد از پایان جنگ جهانی دوم باز می گردد. در خاتمۀ جنگ، همانطور که بخشی از امکاناتِ تولید تسلیحات شیمیایی به تولید سموم دفع آفات نباتی برای استفاده در زراعت و باغداری تغییر کاربری شد، بخشی از امکانات و علوم مرتبط به تولید بمب اتم نیز در تولید انرژیِ هسته ای به کار گرفته شد. در سال 1951 در آمریکا، با جنجال فراوان، برای اولین بار، با استفاده از نیروی برق هسته ای، چراغ هایی را روشن کردند. اما تا دهۀ 1970، با مسلم شدنِ احتمالِ بالای رخداد حوادث در نیروگاه های هسته ای و نشت تشعشعاتِ رادیواکتیو به بیرون از تأسیسات از یک سو و آثار ماندگار چند هزارسالۀ زباله های هسته ای از سوی دیگر، استفاده از این فناوری برای تولید برق را به امری ناموجه و نامعقول بدل گردید. و اگر برای افکار عمومی جهانی در مورد نامعقول بودن انرژی هسته ای اندک شکی هم باقی مانده بود، حادثۀ ذوب شدن نیروگاه هسته ای چرنوبیل در سال 1986، این اندک شک را نیز از بین برد. پس از این حادثه، آگاهی جدید جهانیان نسبت به خطرات مسلم انرژی هسته ای به حدی رسید که در سال 1987 مردم ایتالیا با شرکت در رفراندومی ساخت رآکتورهای جدید را در کشور خود ممنوع کردند.ا

علاوه بر این، با گسترشِ فناوری های خورشیدی و بادی برای تولید انرژی، معلوم شد که فناوریِ خطرناکِ هسته ای، از نظر اقتصادی نیز، از کارآیی به مراتب پست تری برخوردار است. برای تولید 4 واحد انرژی از تأسیسات هسته ای، 1 واحد انرژی باید صرف کرد. اما در مقایسه، برای تولید انرژی خورشیدی و بادی، برای هر 15 واحد انرژی، 1 واحد  انرژی هزینه می شود. پس با وجود همۀ این دلایل بر ضد عقلانیت تولید انرژی هسته ای چرا ایرانیان اقدام به توسعۀ انرژی هسته ای کردند؟ مسلماً تأثیر توهم «شکاف اطلاعاتی» بخشی از پاسخ به این سؤال را تشکیل می دهد. بی تردید شتاب برای پیوستن به کلوپ هسته ای جهان و گریختن از تحقیر «محروم ماندن» از علم و فناوری هسته ای از جمله دلایل این اشتباه تاریخی برای ایرانیان بوده است.ا

ا- فناوری هسته ای و طب

 از آغاز طب هسته ای در غرب بیش از 60 سال می گذرد و مسایل جدی مرتبط با آن کاملا شناخته شده است. در تصویربرداری های تشخیصی هسته ای، مواد رادیواکتیو را از طریق استنشاق، تزریق و یا بلع به بدن بیمار وارد می کنند. در درمان هسته ای نیز با تجویز داروی هایی چون ید رادیواکتیو اقدام به درمان بیماری های تیروئیدی می کنند. سال هاست که مسایل جدی مرتبط با این روش ها معلوم شده و عقلانیت استفاده از آن را زیر سؤال برده است، از آن جمله می توان به ماهیت رادیواکتیوی آن و احتمال ایجاد سرطان، تأثیر محدود در تشخیص و درمان، احتمال ایجاد آلرژی شدید، خطر جدی برای مادران باردار و شیرده، آسیب جبران ناپذیر به بافت های سالم بدن و خطراتِ ناشی از ضایعات رادیواکتیو در بیمارستان ها و دیگر مراکز تشخیصی و درمانی اشاره کرد. می توان به جرأت گفت که خطرات این روش رویارویی با سرطان ها بسیار بیشتر از منافع نامعلوم آن است. پس با وجود این آگاهی در سطح جهانی چرا ما در ایران اقدام به ارائۀ این فناوری کرده ایم و بر ادامۀ این کار پافشاری می کنیم؟

ا- دانشگاه در خدمت صنعت

حداقل 100 سال از بکارگیری دانشگاه و امکانات آموزشی و پژوهشی آن در خدمت صنایع جهان می گذرد. در واقع از این فرآیند، شبکه ای تبهکار به نام مجتمع نظامی-صنعتی-دانشگاهی در ایالات متحده آمریکا به وجود آمده است که پیامدهای نامطلوب قدرت طلبی آن به سراسر دنیا تسری یافته است. اساساً سیستم آموزش عالی در جهان به گونه ای طراحی شده است که جوابگوی نیاز جوامع امروز به نیروی انسانیِ ساعی و سازگار با مقتضیاتِ توسعه صنعتی باشد. از سوی دیگر، نتایج تحقیقات در این مؤسسات آموزشی-پژوهشی، در هر کشوری که باشند، از طریق ساز وکارهایی چون «ثبت اختراعات» و چاپ و نشر در «نشریات علمی» برای صاحبان بزرگ صنایع در سراسر جهان قابل رصد، قابل دسترس و به راحتی قابل استفاده است. علاوه بر این، دانش آموختگانِ برتر این سیستم جهانی، در هر جای دنیا که زندگی کنند، به سرعت شناسایی و به کشور پایه گذار این سیستم، یعنی ایالات متحده، جهت خدمت به مجتمع نظامی-صنعتی-دانشگاهی جذب می شوند. پس دلیل تکرار و تأکید بر اهمیت بکارگیری آموزش ها و پژوهش های دانشگاهی در جهت خدمت به صنایع در سطح جهانی چیست؟ دلیل این کار واهمه طراحان این سیستم آموزشی-پژوهشی از آن است که مبادا بر تعداد دانشگاه های استثنایی جهان مثل «کالج شوماخر» در انگلستان یا «دانشگاه ناروپا» در آمریکا افزوده شود. در این مؤسسات پیشرو دانشجویان جوان فرا می گیرند که به جای نیازهای صنایع بزرگ، توجه خود را معطوف به بهبود شرایط اجتماعی و اقتصادی جامعۀ خود کنند. ایشان می آموزند که چگونه با نگرشی سیستمی به بررسی مسایل بپردازند و ضمن ریشه یابی آنها، به جای ترویج راهکارهای تکنولوژیکی (خریدنی) یا پولپاشی (بدهی بانکی)، به طراحی راهکارهای مردمی اقدام کنند. (در مورد تاریخ پیدایش و ترویج آموزش عالی در جهان و دانشگاه های استثنایی مثل دو نمونۀ بالا، در اینجا و اینجا توضیحات بیشتر آمده است.) ا

از جمله نهادهایی که مشخصاً برای نفوذ نامحسوس و سوق دادن هر چه بیشتر نظام علمی-پژوهشی کشورها به سوی ترویج و فروشِ داخلی هر چه بیشتر روش ها و مصنوعات صنایع بزرگ به وجود آمده، پارک های فناوری یا همان شرکت های دانش بنیان و استارت-آپ هاست. نامناسب بودنِ عملکردِ خوش نیت اما ناقص و زیانبار این شرکت ها، هرگز به اندازه ای که طی بحران ساختگی کرونا به نمایش درآمد آشکار نشده بود. در این شرکت ها، که عموماً با غفلت از ریشه های اجتماعی و اقتصادی مسایل کشور و ارتباط آنها با هم، فقط بر «بومی سازی» مصنوعات خارجی تمرکز می کنند و از پژوهش مستقل، نواندیشی و ابتکار عمل رویگردانند، تولید ونتیلاتور ایرانی ظرف مدتی کوتاه برای تأمین نیازهای فزایندۀ کشور در رویارویی با کرونا افتخار بزرگی محسوب می شود. این در حالی است که انجمن پزشکان و جراحان آمریکا، با ابراز تأسف، استفاده از ونتیلاتور در پروتکل جدید مراقبت از بیماران ریوی در بیمارستان ها در طول بحران ساختگی کرونا را از عوامل اصلی بالا رفتن تلفات بیماران بستری در بیمارستان ها شناخته است. پس می بینیم که حمایت نامتعادلِ نظام علمی-پژوهشی کشورها از توسعۀ صنعتی و غفلت از ضرورت پژوهش مستقل و بنیادین چگونه می تواند دانشگاه ها و دانش آموختگان آنها در کشورهای مستقل را با اربابان بزرگ سرمایه و بحران سازانِ جهانی همگام و همراه کند، بدون اینکه ایشان خود از آن آگاه باشند.ا

ا- «کشاورزی هوشمند»، یا جنبۀ دیگری از کنترل دیجیتالی جوامع؟

بررسی دقیق جوانب مختلف «کشاورزی هوشمند» نشان داده است که افزودن فناوری هایی چون پهباد، اینترنت اشیاء و مشاوره از راه دور به بخش کشاورزی نه برای پیشبرد اهداف کشاورزی بلکه با هدف دستیابی بیشتر به کنترل دیجیتالی جوامع ترویج می شود. جهان در 70 سال اخیر شاهد رسوایی تدریجی کشاورزی صنعتی/شیمیایی بوده است. فریبی که زمانی به عنوان روشی معجزه آسا در افزایش بازده در تولید کشاورزی تبلیغ و ترویج می شد، با ظهور مسایل انکارناپذیری چون انواع سرطان ها در بین کشاورزان و در جامعه مصرف کننده، گرانی و اسراف بی سابقه در توزیع و فروش محصولات، وابستگی فزاینده به محصولات غذایی وارداتی و نهاده های شیمیاییِ خارجی، صادراتِ محرومیت زا و تورم زای محصولات داخلی، تخریب اراضی زراعی و آلودگی و نابودی منابع آب و از میان بردن تنوع ژنتیکی (بذر و گونه های دامی) کاملاً رسوا شده است. چیزی که این رسوایی بزرگ را غیرقابل انکار کرده است موفقیت روش کشاورزیِ مؤثر و مولد و انسان-محوری به نام کشاورزی بوم شناختی است که افسانه های بی اساس و تکراری در مورد بازده فوق العادۀ کشاورزی شیمیایی را کاملاً در هم شکسته است. حتی سازمان خواربار و کشاورزی ملل متحد (فائو) که جهت ترویج و تسهیل کشاورزی شیمیایی در جهان تأسیس شده است چاره ای جز اذعان برتری کشاورزی بوم شناختی نداشته است. با این اوصاف شاهدیم که برخی از مسئولین کشاورزی و ارتباطات در کشور ما از استقرار روش فریبکارانۀ دیگری به نام کشاورزی دیجیتال استقبال کرده اند و تلاش هایی نیز برای ایجاد زیرساخت های لازم جهت اجرای آن انجام شده است.ا

کشاورزی دیجیتال یا «کشاورزی هوشمند»، چیزی جز کشاورزی شیمیایی به علاوۀ لوازم و ادواتِ جدیدی نیست که صاحبان مزارع را از به کار گرفتن نیروی انسانی، یعنی همان امر پسندیدۀ اشتغالزایی، منصرف می کند و تعداد بیشتری از انسان ها را از زندگی در موطن خود ناامید و به سوی شهرها سوق می دهد. استفاده از تراکتورهای بی سرنشین و پهبادهایی که به جای هواپیما کار سمپاشی را با هدایت از راه دو انجام می دهند، از جمله هنرنمایی های اغوا کنندۀ کشاورزی دیجیتال است. اضافه شدنِ این تکنولوژی ها به مزارع نه تنها تغییری ذاتی در روش های تخریب کنندۀ کشاورزی شیمیایی به وجود نخواهد آورد، بلکه کشاورزانی که پیشاپیش به نهاده های وارداتی گرانقیمت - کود، سم و بذرهای صنعتی - متکی شده اند و از بدهی های خود به بانک ها برای تأمین هزینه های مرتبط با همین نهاده ها نالانند، را دچار هزینه ها و بدهی های جدید و جامعۀ مصرف کننده را از هدف دسترسی به غذای قابل استطاعت دورتر می سازد. علاوه بر این، از آنجاییکه «وابستگی» جوامع روی دیگر سکۀ «کنترل پذیری» آنهاست، کشورهایی که کشاورزی دیجیتال را می پذیرند در واقع خود را در معرضِ کنترلِ شرکت های بزرگِ تولید کنندۀ نهاده های شیمیایی و شرکت های بزرگ فناوری مثل مایکروسافت و آمازون (و همکارانِ داخلی آنها) قرار می دهند. در بخش «بورس»، از پیامدهای نامطلوبِ ناشی از مونوپولیِ خطرناکِ صاحبان بزرگ سرمایه که در همۀ این شرکت ها، از جمله سهامداران عمده و اثرگذار محسوب می شوند مصادیقی آورده ایم.ا

چرا برای بسیاری از مسئولین و صاحبنظران بخش کشاورزیِ کشور ما ماهیت کنترلی کشاورزی دیجیتال پنهان مانده است؟ چرا ایشان به پیامدهای نامطلوبِ کاملا شناخته شدۀ کشاورزی شیمیایی بی اعتنایند؟ چرا در رسانه های ایرانی اشتیاقی که برای تبلیغ کشاورزی دیجیتال می بینیم را در اطلاع رسانی در مورد روش های ابتکاری و مؤثر کشاورزی، مثل کشاورزی بوم شناختی، را مشاهده نمی کنیم؟ پاسخ به این سؤالات را باید در توهم محدود کنندۀ شکاف اطلاعاتی جست. شتاب سیاستگذاران و مسئولین حوزۀ کشاورزی در کشورهای جهان سوم در رقابت با همتایان خود در دیگر کشورها (به ویژه کشورهای غربی و اسراییل) برای استقرار کشاورزی دیجیتال ایشان را از مسئله اصلی - یعنی تولید محصولات سالم و برقرار کردنِ نظام عادلانۀ توزیع غذا، غافل کرده است. بدون اینکه از شیوه های مبتکرانه و مؤثر تولید کشاورزی - مثل کشاورزی بوم شناختی - با خبر باشند، این افراد، با حسن نیت اما متأثر از اطلاعات بسیار محدود و گمراه کننده، همت خود را بر «پیشرفته» جلوه دادن کشور، و از این رهگذر، گریز از رنج تحقیرِ شکافِ اطلاعاتی قرار داده اند. به عبارت دیگر، مسئولین کشاورزی در کشورهای جهان سوم فریب خورده اند و از ابعاد کنترلیِ این فریب، اهداف واقعی طراحان آن، و راه پرهیز از آن بی خبرند.ا

علاوه بر اینها، یکی از عبرت های بزرگ بحران ساختگی کرونا ظهور و گسترش سیستم الکترونیکی  جدیدی مبتنی بر بارکد «کد کیو-آر» (= «رمزینۀ پاسخ سریع») است که به منظور ایجاد محدودیت های اجتماعیِ تحقیرآمیز و خسارت بار در جوامع به وجود آمده است. بکارگیری این فناوری نشان داد که در پشت کلمۀ «هوشمند»، در توصیف چیزهایی که به ظاهر تسهیل کننده و رفاه آور اند، انگیزۀ شومی از نوع «کنترل» قرار گرفته است. سیستم کد کیو-آر، که از طریق شبکۀ جهانی اینترنت کاربر را به مجموعه جامعی از «داده های» شخصی افراد و پیشینۀ آنها متصل می کند، توانایی عظیمی به دولت ها و شرکت های بزرگ فناوری برای دستیابی به اطلاعات هویتی، شغلی، درآمدی، سکونتی، سابقۀ پزشکی، واکسیناسیون، مالکیت منقول و غیر منقول، حساب بانکی، فعالیت های اجتماعی و بسیاری دیگر از اطلاعات شخصی افراد می دهد. این سیستمِ جاسوسی-کنترلی پیشاپیش در برخی از کشورها، مثل کانادا و چین، برای محدود کردن گزینه های رفتاری افراد مورد استفاده قرار گرفته است. پس با توجه به این روند رو به گسترش در به اصطلاح «هوشمندسازیِ» همه چیز در جامعه - مثل شهر هوشمند، کارت سوخت هوشمند، کارتخوانِ هوشمند در نانوایی ها، کارت شناسایی هوشمند، خانۀ هوشمند و حالا، مزرعه هوشمند- هدف از دیجیتالی کردن کشاورزی نیز مطمئناً با آنچه برای توجیه آن می گویند فاصلۀ بسیار دارد. بی تردید دیجیتالی کردن کشاورزی، بخشی از طرحی بزرگتر برای دیجیتالی کردن کل جامعه جهانی است تا میزان و دامنۀ کنترل پذیری آحاد مردم، سازمان ها و سیاستگذاران در جهان واقعی به دست نامرئیِ گردانندگانِ فضای مجازی به حداکثر برسد. جمعی از صاحبنظران، این تحولات را در واقع تحقق عصر جدیدی به نام «عصر تکنترانیک» می دانند که از ابداعات لغوی و توصیه های استراتژیکِ استراتژیست آمریکایی زبیگنیف برژینسکی است.ا

 تحقیقات ژنوم و فناوری دستکاری ژنتیکی -

هدف از تحقیقات ژنوم، مطالعۀ ویژگی های ژنتیکی موجودات زنده است. در چند دهۀ اخیر، تحقیقات ژنوم انسان در جهان بالا گرفته است. دلیلی که برای ضرورت اینگونه تحقیقات مطرح کرده اند این است که با شناختن ژنوم انسان می توان به کشفیات جدیدی در درمان ژنتیکی بیماری ها دست یافت. اما تا کنون، تحقیقات ژنوم و فناوری دستکاری ژنتیکی بیش از اینکه به درمان بیماری ها منجر شود به افزایش آنها انجامیده است.  بر اساس شواهد یافت شده، ویروس کرونا که برای تولید واکسن ژنی اِم آر اِن اِی از آن استفاده کرده اند، دقیقا برخاسته از همین نوع از تحقیقات است که منجر به شیوع وسیع تر کرونا، ظهور سویه های متعدد آن و دیگر بیماری ها در میان واکسن زده ها شده است. از سوی دیگر، ویروس سارس که در آغاز هزارۀ 2000 در آسیا شیوع یافت، بیشترین قربانی را در بین آسیایی های چینی تبار از آن خود کرد. برخی ناظران این پدیده را به گروهی از پژوهشگرانِ دانشگاه هاروارد و حامیان مالی آنها در شرکت داروسازی میلنیوم (متخصص در تولید داروهای ژنی) نسبت داده اند که کار تحقیقاتی ژنومِ اقوام چینی را با گردآوری نمونه هایِ خون از ساکنین بخش دور افتاده ای از کشور چین آغاز کردند.ا

پس تحقیقات ژنوم و فناوری دستکاری ژنتیکی، برخلاف تبلیغات بشردوستانه، امکانات جدیدی برای فعالیت های ضدبشری ایجاد کرده است. همانطور که مثال سارس نشان می دهد، با شناخت ژنوم قومی خاص، بیماری هایی را می توان به صورت «نقطه زن»، در جاهای خاصی از جهان شایع کرد. اما سوء استفاده از این دانش به همین جا ختم نمی شود. یکی دیگر از کاربست های غیراخلاقی و ضدبشری از این علم و فناوری خطرناک این است که با شناخت ویژگی های ژنتیکی اقوام می توان از توانایی های ژنتیکی اهالی یک سرزمین در آماده سازی نیروهای نظامیِ کشوری مهاجم، جهت استقرار درازمدتِ سربازان متجاوز در شرایط اقلیمی متفاوت در آن سرزمین، استفاده کرد. از این رو است که تحقیقات ژنوم از موضوعات مورد توجه نهادهای نظامی و جاسوسی کشور آمریکا بوده است.ا

پس عقل حکم می کند که کشورها، اطلاعات مرتبط با ژنوم اقوام خود را با وسواس و احتیاطی فراوان پنهان نگه دارند و از آن مراقبت ویژه به عمل آورند تا مبادا این اطلاعات به دست بدخواهان بیفتد. اما شاهدیم که اطلاعات بدست آمده از تحقیقات ژنوم اقوام ایرانی که در سال 2003 به دست پژوهشگران ایرانی تکمیل شد، هم اکنون از طریق پایگاه اطلاعاتی جامع ژنتیک اقوام ایرانی (ایرانوم)، و آنهم فقط به زبان انگلیسی، آماده برای بهره برداری های نامعلوم، در دسترس همگان در سطح جهانی قرار گرفته است!! چرا عده ای از هموطنان ما چنین اشتباه بزرگی را مرتکب شده اند؟ مسلماً این سؤالِ حیاتی را باید جداً از مسئولین ایرانوم و مسئولین مرتبط در دستگاه های نظارتی دولت در این زمینه - مشخصا وزارت بهداشت - پرسید، به ویژه وقتی یادآور می شویم که تعداد کثیری از آزمایشگاه های تولید جنگ افزارهای زیستی آمریکا در 25 کشور جهان گسترش یافته و به فعالیت مشغول اند. آیا این پژوهشگران ایرانی در عمل، کار پژوهشگران مزدور دانشگاه های آمریکا را ساده نکرده اند و اطلاعاتی را که این مزدوران با هزینه کرد مبالغ بالا و با پنهانکاری بسیار در چین به دست آوردند را به رایگان در اختیار آنان قرار نداده اند؟ شکی نیست که این اشتباه بزرگ دانشمندانِ خاطی ایرانی، و بی تفاوتی کامل روزنامه نگاران و مقامات قضایی کشور ما نسبت به آن، حاکی از نفوذ عمیق توهم شکاف اطلاعاتی و محدودسازی دانسته ها در این مورد در کشور ماست. چه بسا پیروی کورکورانه از تحقیقات ژنوم گویاترین مصداق اثرکردِ عمیق توهم شکاف اطلاعاتی باشد که نشان می دهد چگونه ملتی هوشیار، محرمانه ترین اطلاعات خود را که افشای آن سلامتی و بقای او را به خطر می اندازد را برای بهره برداری بیگانگان منتشر ساخته است و در عین حال از این کار احساس افتخار و پیشرفت می کند!ا 

نظام رتبه بندی دانشگاه های جهان، سیستمی برای تداوم توهم شکاف اطلاعاتی

در این سایت، نظام رتبه بندی دانشگاه های جهان برای بررسی همگان مهیا است. شکی نیست که راه اندازی این بانک اطلاعاتی عظیم مستلزم هزینه کرد اعتبارات فراوان و صرف وقت قابل توجهی بوده است. اما چرا؟ توانایی شهروندان، نخبگان و مسئولین در کشورهای مختلف در مقایسۀ رتبه بندی دانشگاه ها در کشور خود و در دیگر کشورهای منطقه و جهان از ساز و کارهای نامحسوس اما مؤثر در القای توهم شکاف اطلاعاتی بین کشورهاست. این نظام رتبه بندی، دولت ها و ملت ها در کشورهای دنباله رو را به تقلید از نظام علمی-پژوهشی حاکم ترغیب می کند و همزمان آنان را از پرداختن به پژوهش های بدیع در ریشه یابی مسایل و ابتکار عمل در اختراع شیوه های نو در حل آنها غافل می سازد. برای تجربۀ شخصیِ تأثیر این سیستم تحقیرآمیز، به مقایسۀ رتبه بندی جهانیِ دانشگاه های برتر ایران، عربستان سعودی و اسراییل بپردازیم. (در جعبۀ «کشور/منطقه»، کشور مورد نظر را انتخاب نمایید. ستون اول از سمت چپ در هر صفحه، رتبۀ جهانی دانشگاه ها را نشان می دهد.) از آنجاییکه در این رتبه بندی ها، نقطۀ مرجع دانشگاه هایِ به اصطلاح «تراز اول» آمریکا و اروپاست، هر چه رتبۀ دانشگاه های کشوری بالاتر باشد، آن کشور به «ایده آل» نزدیک تر و در نتیجه «پیشرفته تر» و هر چه رتبه کشوری پایین تر باشد، شکاف اطلاعاتی او بیشتر و در نتیجه «عقب مانده» تر است.ا

القای شکاف اطلاعاتی با چاشنی قوی تری از تحقیر

رتبه بندی دانشگاه ها برای تعمیق توهم شکاف اطلاعاتی در جوامع به اندازه کافی تحقیرآمیز هست که به تقلید بی چون و چرا از علوم و فناوری های مخرب و نفوذی در کشورهای دنباله رو دامن بزند. اما سایت هایی نیز وجود دارند که از دوز بالاتری از تحقیر برای سوق دادن مخاطبین خود به سوی تقلید هر چه بیشتر در نظام آموزش عالی استفاده می کنند. نظر به استعداد عظیم جوامع تمدنی جهان در شمال آفریقا و در آسیا، مثل مصر، ایران و هند، یکی از قوی ترین مراکز القای توهم شکاف اطلاعاتی به مردم، نخبگان و سیاستگذاران این جوامع، فلسطین اشغالی است. سایت هایی نظیر این که توسط مراکز مختلف اطلاع رسانی اسراییل طراحی و منتشر می شود، جملگی منعکس کنندۀ دقیقاً همان زمینه های علمی و فناوری است که در کشور ما اینروز ها برجسته شده و با افتخار از آنها سخن گفته می شود، مثل پژوهش ژنوم و دستکاری ژنتیکی، بهره گیری از هوش مصنوعی و ربات ها در کشاورزی و ترویج استارت-آپ ها و شرکت های دانش بنیان. جالب توجه اینکه، برای ماندگارتر کردن تاثیرِ این چارچوب ذهنی در مخاطبین مصری، ایرانی، هندی و دیگران در منطقه، این سایت برای خود نامی انتخاب کرده است که چاشنی ای قوی تر از تحقیر را به تجربۀ مخاطب می افزاید؛ نام این سایت خبری «اینجا از شتر خبری نیست» قرار گرفته است!  و برای اینکه مبادا مخاطب متوجه نام تحقیرآمیز سایت نشود و احساس حقارت در او به نتایجِ ذهنی و رفتاریِ مطلوبِ گردانندگانِ سایت منجر نگردد، ایشان در صفحه ای مجزا، دلیل انتخاب این نام عجیب را اینگونه توضیح داده اند:ا

«نام «اینجا از شتر خبری نیست» برای سایت ما انتخاب شد چون خیلی ها به غلط تصور می کردند که اسراییل سرزمینی خشک و بی حاصل است که ساکنین آن را فقط شترها تشکیل می دهند. البته این نگاه به اسراییل در چند دهۀ گذشته کاملاً عوض شده چرا که این کشور به ابرقدرتی در حوزۀ فناوری های الکترونیک بدل شده است؛ [امروز اسراییل] کشوری با بیشترین تعداد سرانۀ استارت-آپ ها در جهان است.»ا

جای امیدواری است که در بخش نظریات این صفحه، بیشتر خوانندگان با طعنه جواب این جملات تحقیر آمیز نسبت به خود را داده اند.ا

بانک جهانی و توهم «شکاف اطلاعاتی» با نام های تحقیرآمیز دیگر

از دهۀ 1990 میلادی به این سو بانک جهانی لازم دیده است که هدف خود را نه فقط وامدار کردنِ کشورهای عضو، بلکه از میان بردن «شکاف اطلاعاتی» بین کشورهای غنی و فقیر قرار دهد. در این راستا، بانک جهانی از عباراتی استفاده می کند که دارای مضامینی تحقیرآمیز نسبت به کشورهای دنباله رو جهان است. از این جمله می توان به «شکاف دانایی» بین کشورها، «عدم تقارن اطلاعاتی» در سیاستگذاری ها، ضرورت «انتقال تکنولوژی» به کشورهای فقیر یا «به اشتراک گذاری دانش» به کشورهای در حال توسعه، اشاره کرد. و تعجب آور نیست که این بانک آمریکایی، چهار سیستم تحمیلی توسعه که در حاشیۀ این صفحه آمده است، یعنی بورس، نظام پزشکی، شبکۀ فاضلاب و نظام آموزشی و آموزش عالی، را در زمرۀ اصلی ترین زمینه های فعالیت های خود در مقروض سازی و وابسته سازی کشورهای جهان سوم قرار داده است. در توصیف خدماتی که این بانک در استقرار و تداوم این سیستم های ناکارآمد، نفوذی و وابسته ساز ارائه می کند، عبارات تحقیر آمیز بالا ونظایر آنها مکررا دیده می شود. برای مثال هایی از متونی که «عقب ماندگی» از فناوری های توسعه و ضرورت تقلید از «کشورهای پیشرفته» را تلقین می کند، به این صفحات مراجعه نمایید: «بازارهای سرمایه»، «بهداشت»، «پساب زدایی شهری»، «آموزش»ا

از رسوایی تحقیر در «عصر توسعه» تا اسارت مطلق در «عصر تکنترانیک»ا

توهمِ شکاف اطلاعاتی فقط یکی از ابزار تحقیر در توسعه است که مشخصا برای کنترل ذهنی و رفتاری اقشار تحصیلکرده در جوامع در نظر گرفته شده است. توضیح اینکه، پیشینۀ بهره گیری از تحقیر در توسعه، به معنی محدودسازی ذهن و رفتار انسان ها از طریق سیستم های تحمیلی، پدیدۀ جدیدی نیست و به سال های پایانی جنگ جهانی دوم باز می گردد. اما از اوایل دهۀ 1960 میلادی به این سو، اندیشمندانی از کشورهای جهان موسوم به اندیشمندان «پسااستعمار»، با انتشار نظرات خود، اساس تحقیر در توسعه را برملا کرده اند. نویسندگانی چون ادوارد سعید و گروه کثیری از «پژوهشگران تحقیر»، که خلاصه ای از یافته های آنان در پژوهش جامع با عنوان «بومی سازی تحقیر با ادبیات عقب ماندگی»، به فارسی، منتشر شده است، سازو کارِ تحقیر در استعمار کهنه و نو را از زوایای مختلف بررسی و بر ضرورت تلاش برای تقویت استقلال اندیشه،  خوداتکایی و خودکفایی در کشورها  تأکید کرده اند. همچنین، در دهه های اخیر، گروهی از اندیشمندان در آمریکای جنوبی، مشخصا آنیبال کیهانو و والتر مینیولو، به بررسی نقش «سیستم هایِ دانش» در تداوم روابط نابرابر در قدرت و استیلا بین کشورهای اروپایی (و اروپایی تبار) و کشورهایِ دنباله رو پرداخته اند. این گروه از اندیشمندان از پدیده ای موسوم به «استعمارزدگی» سخن به میان آورده اند که به واسطۀ آن، مردم در جوامعِ متأثر از استعمار، از روش های بومی تولید دانش در  سرزمین خود ناامید اند و تنها راه برخورداری از علم و فناوری را دنباله روی از کشورهای اروپایی و اروپایی تبار می دانند. ا

در جبهۀ مخالف این دسته از اندیشمندان آزادیخواه، ضرورتِ آغازِ «عصرتکنترانیک» و آرزوی تحقق اسارتِ مطلق جهانیان به دست ایالاتِ متحده مطرح شده است. معرف این ایده، زبیگنیف برژینسکی، استراتژیست مشهور آمریکایی است که در سال 1968 در مقاله ای با عنوان «آمریکا در عصر تکنترانیک» این مفهوم را برای نخستین بار مطرح کرد. این مقاله دو سال بعد، با شرح بیشتر، در قالب کتابی با عنوان «بین دو عصر: نقش آمریکا در عصر تکنترانیک» منتشر گردید که حاوی توصیه هایی در مورد نقش آمریکا در شکل دهی به عصر «پساصنعتی» است. برژینسکی کلمۀ تکنترانیک (ترکیبی از «تکنولوژی» و «الکترونیک») را مناسب تر و راهگشاتر از واژۀ «پساصنعتی» می داند. وی در این کتاب، ضمن اشاره به نفوذ متفکران «پسااستعمار»، که عقایدشان را تهدیدی جدی برای حفظ وضعیت موجود و منافع آمریکا در کشورهای جهان سوم به شمار می آورد، استفاده از تکنولوژی های الکترونیک برای رصد 24 ساعتۀ جهانیان و گردآوری اطلاعات شخصی برای کنترل الکترونیکی ایشان توسط مقامات دولتی و خواص جامعه جهانی را تشریح کرده است. وی صراحتا اتکا به قشر تحصیلکرده در کشورهای جهان سوم برای حفاظت از نفوذ آمریکا و غرب را موجه نمی داند چرا که این قشر چنان مجذوب سبک زندگی غربی است که نمی توان از او انتظار رهبریِ توده ها در کشور خودشان را داشت. از این رو، به جای اینکه اجازه داده شود که خلأ رهبری در این جوامع با افکار اندیشمندان «پسااستعمار» پر شود، باید از طریق استفاده هوشمندانه از تکنولوژی و ابزار الکترونیکی برای کنترل مطلق توده ها از طریق سیستمی جهانی پر گردد. ا

برخی از صاحبنظران و پژوهشگران مستقل، مثل «پاتریک وود»، رخداد پاندمی دروغین کرونا در دو سال اخیر را نشانگر علائمی مسلم از آغاز عصر تکنترانیک و اسارت مطلق بشر می دانند؛ انتشار دستورالعملی از سوی سازمان بهداشت جهانی برای ایجاد زیرساختی استاندارد به منظور گردآوریِ منظم اطلاعات شخصی واکسن زده ها توسط دولت ها، ثبت نام داوطلبانۀ مردم از طریق شبکۀ جهانی اینترنت برای تزریق واکسن نماها، فناوری «بلوک چِین»، گوشی های هوشمند و «کد کیو-آر» برای شناسایی واکسن زده ها از واکسن نزده ها و نهایتاً استفاده از این زیرساخت و اطلاعات گردآوری شده برای ایجاد محدودیت های تحقیرآمیز (= محدود کننده) و اسارت بار در تردد، کسب و کار، به منظور مجبور ساختن ایشان به تزریق واکسن های بعدی، مصادیق آشکاری از تلاش زیرکانه سلطه جویان جهان برای تحقق عصر تکنترانیکِ مورد نظر زبیگنیف برژینسکی است.ا

fمطالعه بیشتر در مورد توهم «شکاف اطلاعاتی» و «عصر تکنترانیک»:ا

 

- P. J. Tichenor, et al. 1970. Mass Media Flow and Differential Growth in Knowledge. The Public Opinion Quarterly, 34:2, Summer, pp. 159-170.

محققین در این مطلب گزارش کرده اند که بر اساس تحقیقات میدانی ایشان، به منظور دستیابی به تغییرات لازم در جامعۀ مدرن [= ماشینی کردن جامعه] می باید قشر تحصیلکردۀ [= دانشگاه رفته] جامعه را هدف تبلیغات رسانه ای قرار داد چرا که «شکاف اطلاعاتی» فراخی بین این قشر و دیگر اقشار جامعه وجود دارد. این «شکاف» مانع اثرگذاریِ تبلیغات رسانه ای بر بخش دانشگاه نرفتۀ جامعه است. قابل توجه اینکه این پژوهش هم اکنون یکی از بنیادی ترین تحقیقات برای توجیه وجود چیزی به نام «شکاف اطلاعاتی» در جوامع و بین جوامع به شمار می آید.ا 

- G.A. Donohue, et al. 1975. Mass Media and the Knowledge Gap: A Hypothesis Reconsidered. Communication Research, 2:1, January, pp. 3-23.

همین پژوهشگران، 5 سال بعد، پس از انجام تحقیقات بیشتر در این زمینه، اما اینبار در جوامع کوچک و محلی، به نتیجۀ دیگری رسیدند که قابل توجه است. در این مطلب ایشان اضافه کرده اند که اگر مردم در جوامع محلی، که لزوماً دانشگاه رفته نیستند، در مورد سیاستِ جدیدی برای ماشینی کردن جامعه با یکدیگر اختلاف نظر پیدا کنند، به سرعت، «شکاف اطلاعاتی» موجود [بخوانیم «مقاومت در برابر سیستم یا تکنولوژی صنعتی»] از میان می رود. برای تفهیم این یافتۀ خود، نویسندگان می افزایند:ا

ا«همانطور که در تحلیل های دیگر آمده است، در جوامع کوچک و همگنِ محلی، مردم قادر اند با پرهیز از اختلاف نظر، تا جایی که ممکن است، از رخداد تغییرات جدید جلوگیری کنند و جامعه خود را همانطور که می خواهند حفظ کنند.» (ص 22).«ا

پیامِ قابل استفادۀ این تحقیق برای اربابان رسانه و شرکت های بزرگ صنعتی این است که برای پیشبرد اهداف توسعه می باید بر تمرکز خود بر اقشار دانشگاه رفته [عمدتا ساکن در شهرهای بزرگ با جمعیت های نامتجانس] ادامه داد ضمن اینکه باید با اشاعۀ توهم «شکاف اطلاعاتی» در جوامع محلی بر اختلاف نظر در این جوامع دامن زد تا محیط اجتماعی، در بین اقشاری که تحصیلات دانشگاهی ندارند نیز، برای ورود و پذیرش سیستم های توسعه آماده گردد.ا

-Edward W. Said. 1978. Orientalism. New York: Pantheon Books.

ا- ادوارد سعید. 1978. شرق شناسی.ا

- Aníbal Quijano. 2000: Coloniality of Power, Eurocentrism and Latin America. Nepantla, No. 3, Durham, North Carolina: Duke University Press.

ا- آنیبال کیهانو. 2000. اروپاگرایی و استعمارزدگی در آمریکای لاتین.ا

- Anibal Quijano. 2013. Coloniality and Modernity/Rationality. In Globalization and Decolonial Option. Walter Mignolo and Arturo Escobar, eds. London: Routledge.

ا- آنیبال کیهانو. 2013. استعمارزدگی، تجددگرایی و فقرِ خردگراییِ اروپایی.ا

- Walter Mignolo and Arturo Escobar, eds. 2013. Globalization and Decolonial Option. London: Routledge.

ا- والتر مینیولو و آرتورو اسکوبار. 2013. جهانی سازی و گزینۀ استعمارزدایی.ا

 

 

 

- Zbigniew Brzezinski. 1970. Between Two Ages: America's Role in the Technetronic Era. New York: Viking Press.

ا- زبیگنیف برژینسکی. 1970. بین دو عصر: نقش آمریکا در عصر تکنترانیک.ا

 

 

 

- Patrick Wood. 2016. Technocracy Rising: The Trojan Horse of Global Transformation. Mesa, Arizona: Coherent Publishing.

ا- پاتریک وود. 2016. تکنوکرات ها پیش می تازند: فریبی از جنس اسب تروا برای تحولی جهانی.ا

 

 

 

آسیب شناسی شکاف اطلاعاتی در جوامع

پذیرش سیستم های زیانبار:

بورس

 

نظام پزشکی

 

شبکۀ فاضلاب

 

نظام آموزشی و آموزش عالی

 

خدمتی از سایت اطلاع رسانی: ا

در خدمت اصلاح الگوی مصرف

پست الکترونیکی:ا

esfandiarabbassi at gmail.com

تلفن:ا

086 4325 5251