اتاق مطالعه

آسیب شناسی شکاف اطلاعاتی در جوامع

صفحۀ اصلی اتاق

 

نظام پزشکی: سیستمی ناقص و ناکارآمد، در بند ترس و تفاخر

طب مدرن یکی از روشن ترین مصادیق فریب و آسیب گسترده ناشی از توهم شکاف اطلاعاتی در کشورهای جهان است. همانطور که در خلال بحران ساختگی کرونا آشکار شد، نظام پزشکی، تقریباً در تمامی کشورهای جهان، با ویراست رسمیِ سازمان بهداشت جهانی و تمهیدات دیکته شده توسط این سازمان، که وابستگی مالی و سرسپردگی آن به شرکت های بزرگ داروسازی معلوم شده است، همگام گردید. این در حالی است که تعداد پرشماری از برجسته ترین دانشمندان جهان، با ارائۀ مستندات علمی،  به بی اساس بودن ارعاب رسانه ای، نامعتبر بودن جواب های مثبت تست «پی سی آر»، بی تأثیر بودن ماسک و فاصله گذاری اجتماعی، و خطرناک بودن واکسن هایِ ژنی «اِم آر اِن اِی» گواهی داده بودند.  مسئولین نظام پزشکی در کشور ما نیز، به واسطۀ تحقیر ناشی از توهم شکاف اطلاعاتی، خود را ملزم به انجام پژوهش مستقل برای راستی آزمایی نظرات این دانشمندان ندانسته و نظرات ایشان را تنها با «شایعه» یا «خبر کذب» خواندن آنها رد کرده است. این بی انگیزگی و بی اطلاعی، و در نتیجه، ناتوانی در حفاظت از سلامت مردم و بهداشت محیط در بین مسئولین نظام پزشکی در کشورهای مختلف، ریشه ای عمیق و سابقه دار در آموزش ناقص و محدودکننده علوم پزشکی در جهان دارد که به توضیح برخی از زوایای تاریخی آن در این صفحه می پردازیم.ا

به رغم ظاهر مرفه، مطمئن و آگاه در جامعه، پزشکان یکی از تحقیرشده ترین (= محدودشده از نظر ذهنی و رفتاری) اقشار در جامعه مدرن اند. و این پدیده به آموزش ایشان در دانشگاه علوم پزشکی باز می گردد. این مؤسسات عالی آموزش در هر کشوری از جهان که باشند، متأثر از توهم شکاف اطلاعاتی، می کوشند تا خود را همواره با «الگوهای برتر» در کشورهای به اصطلاح پیشرفته تر، مثل ایالات متحده، همگام نگاه دارند. پژوهشگرانی که آموزش پزشکی را از منظر روان شناسی مطالعه کرده اند مشخصاً ترس و تفاخر را به عنوان احساساتی مشترک شناسایی کرده اند که در سال های تحصیلات عالی، به ویژه از سال سوم آموزش پزشکی به بعد، در شخصیت دانشجویان پزشکی نهادینه می شود و همین احساساتِ نامناسب و زیانبار، طی چند دهه زندگی حرفه ای این حرفه مندان، رابطۀ ایشان با بیماران را به طرز نامطلوبی متأثر می سازد. اما آیا این احساسات همیشه و در تمامی ادوارِ تاریخِ علم طب، بخشی از تعلیم و تربیت اطباء بوده است؟ پژوهشگران، زمان آغاز ورود سیستماتیک ترس و تفاخر به آموزش پزشکی را به اوایل سدۀ 20 در آمریکا نسبت داده اند، زمانی که آموزش پزشکی در دانشگاه های علوم پزشکی جهان به شکل کنونی، به شدت انحصاری و محدود گردید و ذخیرۀ عظیمی از میراث کهن پزشکی جوامع تمدنی دنیا، به نفع راهکارهای صرفاً تجاری و پولساز، از جمله داروهای شیمیایی و عمل های جراحی، حذف شد.ا

 

- E. Richard Brown, Rockefeller Medicine Men: Medicine and Capitalism in America, 1980

کتاب «گماشته پزشکانِ راکفلر» نوشتۀ «ای ریچارد براون» یکی از جامع ترین مطالعات تاریخی چگونگی پیدایش طب مدرن است. در خلال تغییر و تحولات اجتماعیِ اواخر سدۀ 19 و اوایل سدۀ 20، که به آن «مهندسی اجتماعی» می گویند، نظام پزشکی در آمریکا نیز دستخوش تحولی بنیادین گردید. سرمایه داران بزرگ آن دوران که ثروت خود را مدیون صنعت نفت (خانوادۀ راکفلر) و صنعت فولاد (خانوادۀ کارنِگی) بودند لازم دیدند که کل جامعه را از نو طراحی کنند تا مردم صرفا کارگران و مصرف کنندگانی ساعی و مولد باشند و فقط بر ثروت و قدرت صاحبان صنایع بزرگ بیفزایند؛ برای در حرکت نگه داشتن چرخ صنایع بزرگ، ایشان از یک سو کارگرانی مطیع می خواستند که بدون فکر و اعتراض در کارگاه های بزرگ صنعتی، در دشوارترین شرایط و با دستمزدهای بسیار پایین، کار کنند و از سوی دیگر خریدارانی وفادار می خواستند که در بازار، مصرف کنندگانِ بی اطلاع و بی چون و چرای مصنوعات صنعتی، شیمیایی و غالباً ناسالم جامعه مدرن باشند. این سرمایه داران بزرگ می دانستند که با ایجاد محدودیت های حسابشده در امر یادگیری در مدارس و دانشگاه ها به این اهداف خواهند رسید. مدارس و دانشگاه های استاندارد امروز حاصل طراحی ایشان و همکاران آنان در دهه های پایانی قرن 19 و دهه های آغازین قرن 20 است که جزییات و چگونگی تحولات پیدایش آنها در جای دیگر مفصلا آمده است. ایجاد کتابخانه های عمومی با مأموریت محدود کردن مطالعه عموم مردم، چه کم سواد و چه تحصیلکرده، منحصراً به محصولات صنعت چاپ و نشر، نیز از دیگر طرح های این گروه از سرمایه داران بزرگ برای مهندسی اجتماعیِ جامعه مدرن بود. در همین راستا، تغییرات مورد نظر این سرمایه داران بزرگ در نظام پزشکی آن زمان شامل تعطیل کردنِ تعداد پرشماری از مؤسساتِ مستقل و مردمیِ آموزشِ پزشکی و منحصر کردنِ آموزش طب به دانشگاه ها بود. ایشان همزمان، با انتشار تبلیغات منفیِ گسترده در جراید، مردم را نسبت به گیاهان دارویی و اطبای گیاهی بدگمان و بی اعتماد ساختند.ا

بر اساس اسناد دست اولی که نویسنده این اثر از آرشیو بنیاد صنعتی راکفلر در نیویورک گردآوری کرده است، هم اکنون ما به یقین می دانیم که دلیل ادغام آموزش پزشکی در نظام دانشگاهی ایجاد موانعی جدی پیش روی داوطلبین یادگیری پزشکی در جامعه بود تا از تعداد پزشکان در جامعه به شدت کاسته شود! هدف طراحان جامعۀ مدرن که به صراحت در این اسناد بیان شده است، بالا بردن جایگاه اجتماعی «پزشک» از طریق کاهش دسترس مردم به خدمات پزشکی بود. (= آغاز تفاخر) از سوی دیگر، این طراحان ترجیح می دادند که پزشکان جدید با بهره گیری از آموزش های یکسان (= استاندارد) در درمان بیماری ها، فقط بر ارائۀ داروهای شیمیایی و انجام عمل های جراحی تمرکز داشته باشند و از داروهای گیاهی که قابل ثبت و تجاری سازی نبودند به شدت بپرهیزند. در این کتاب می خوانیم که چگونه از درونِ تهدید و ارعاب نظام پزشکی قدیم و بی اعتبار و غیر قانونی کردن روش های مؤثر قبلی (= آغاز ترس) و نیز فراهم کردن محیط اجتماعی جهت تفاخرِ حرفه مندان جدید، طب مدرن زاده شد. خلاصه ای از یافته های کلیدی این کتاب و ارتباط آن با شرایط کنونی جهان در این مطلب به زبان فارسی آمده است.ا

 ا

طب راکفلری

یافته های پژوهشیِ نویسندۀ کتاب «گماشته پزشکانِ راکفلر»  و دیگر پژوهشگران مستقل پیرامون چگونگی شکل گیری طب مدرن اساس فیلم مستندی قرار گرفته است که در اینجا قابل مشاهده است. در این فیلم، گام به گام، ایجاد انحصار در دانشگاه ها برای آموزش پزشکیِ ناقص و ناکارآمد اما پولساز امروز توصیف شده است. در این اثر همچنین می بینیم که چگونه با پرداخت کمک های مالی هنگفت، بنیادهای صنعتی به درون هیئت مدیرۀ دانشکده های پزشکی راه یافتند و بدینصورت آموزش پزشکی در آمریکا به تدریج به تسخیر صنعت داروسازی در آمد. با ترویج آموزش علوم پزشکیِ راکفلری در جهان، درمان های مبتنی بر داروهای شیمیایی ساخته شده از نفت، عمل های جراحیِ سودآور برای رونق اقتصادی بیمارستان ها و فناوری رادیولوژی، به تدریج به چین و سپس به دیگر کشورهای جهان راه یافت و بدینصورت روش های کهن، سالم و مؤثرِ پیشگیری و علاج قطعی بیماری ها در جوامع تمدنی تضعیف گردید. نتیجۀ غایی این تحولات، امروزه به شکل وابستگی گستردۀ جهانیان به داروهای شیمیایی و رشد عظیم صنایع بزرگ داروسازی به عنوان یکی از پر قدرت ترین صنایع جهان قابل مشاهده است.ا

 

 

 

- Robert S. Mendelsohn. 1979. Confessions of a Medical Heretic. Chicago: Contemporary Books

اما شاید ترویج ترس و تفاخر در آموزش پزشکی فقط به دهۀ های نخستین افتتاح دانشگاه های علوم پزشکی محدود می شده است و حالا، بعد از گذشت یک قرن، کیفیت آموزشِ پزشکان بهتر شده باشد! اظهارات نویسندۀ کتاب بالا، با عنوان «اعترافات پزشکی مخالف»، که خود سال ها، با پیروی از آموزه های دانشگاهی به طبابت مشغول بوده و آثار سوء آنها را در بیماران خود بارها مشاهده کرده است، با این حسن ظن سازگار نیست. در این کتاب دکتر رابرت مِندلسون صراحتاً به عواملی اشاره می کند که امروزه در دانشگاه های علوم پزشکی جهان، ترس و تفاخر را در ضمیر دانشجویان نهادینه می سازد. توصیف وی از فرآیند تدریس در دانشگاه ها نشان از نوعی تلاش آگاهانه برای تربیت پزشکانی دارد که هرگز از آموزه های دانشگاهی خود منحرف نخواهند شد و در درمان بیماران از روشی جز آنچه در دانشگاه به آنها تعلیم داده شده تبعیت نخواهند کرد. ا

- Mohammadreza Hojat, et al. 2009. The Devil is in the Third Year: A Longitudinal Study of Erosion of Empathy in Medical School. Academic Medicine, 84:1, pp. 1182-1191.

اما شاید ترسی که بر دانشجویان پزشکی، با اِعمال انواع فشارها تحمیل می شود، برای یادگیری بهتر دروس در حین تحصیل و رفتار مسئولانه تر در هنگام طبابت لازم  باشد! در متون تحقیقاتی، از سه عامل زیر به عنوان فشارهای عمده در سال های تحصیلی دانشجویان پزشکی یاد شده است: 1) مکلف شدن دانشجو به قبول حجم عظیمی از مطالب و وظایف در آموزش های نظری و تعلیمات عملی، 2) القای احساس ناامنی تحصیلی، با ایجاد رقابت سرسختانه بین دانشجویان یا دامن زدن به ترس از ناخشنودی اساتید و در نتیجه بی اعتنایی ایشان نسبت به دانشجو و 3) تأکید بر ناامنی های شغلی، مثل اشاره مکرر به احتمال شکایت بیماران به دادگاه برای قصور در تشخیص و درمان و در نهایت، باطل شدن مجوز طبابت پزشک. آیا واقعاً فشارهای بی وقفه ای که از این عوامل بر دانشجو وارد می شود تأثیری نامطلوب بر رفتار بالینی وی پس از ترک دانشگاه خواهد داشت؟ با توجه به شواهدی که بر اساس تجارب شخصی پزشکان و یافته های پژوهش میدانیِ محققین منتشر شده است، پاسخ به این سؤال یقیناً مثبت است.ا

در طول دوران تحصیل، به واسطۀ حجم بالای مواد درسی طب مدرن و احتمال سرزنش از سوی همکلاسی ها و اساتید، کمتر دانشجویی جرأت می کند که به مطالعۀ متون قدیمیِ ارزشمند، مثل ذخیرۀ خوارزمشاهی، و یا متون جدید پیرامون تازه های علوم مرتبط با حوزۀ سلامت، بپردازد. از این رو، تعجب آور نیست که پزشکانی هستند که بر اساس تجربۀ حرفه ای خود بر این باور اند که غالب همکارانشان، نسبت به اطلاعات بسیار محدودی که در دوران آموزش بر آنان تحمیل شده تعصب دارند و از مطالعه علمیِ بیشتر، پس از فارغ التحصیل شدن، می گریزند. از سوی دیگر، بررسی متونِ پژوهشی نشان می دهد که دقیقاً به دلیل بدخلقی و بی اخلاقی مشهودِ پزشکان امروز در آمریکا، تعداد پرشماری از مقالات پژوهشیِ منتشر شده در مورد پزشکان، بر رفتار بالینی نامناسب و نبود همدلی ایشان با بیمار تمرکز یافته است. برای نمونه، در مقالۀ بالا، با عنوان «شیطان در سال سوم به کمینِ دانشجو نشسته است»، نویسندگان، در گزارشی مشروح، مبدأ این ناتوانی را مشخصاً در بدآموزی های سال سوم به بعد در دانشگاه علوم پزشکی شناسایی کرده اند. بسیاری از دانشجویانِ شرکت کننده در این تحقیق به آغاز آموزش هایِ عملی خود در سال سوم و نبود الگوهای رفتاری و اخلاقی مناسب در بین اساتید اشاره کرده اند.ا

- Omar Sultan Haque, et al. 2012. Dehumanization in Medicine: Causes, Solutions, and Functions. Perspectives on Psychological Science, March, 7:2, pp. 176.86.

تفاخر نسبت به بیماران و تحقیر ایشان در نظام پزشکیِ کنونی به حدی مشکل آفرین شده است که این مسئلۀ فراگیر، موضوع مطالعات تعداد قابل توجهی از پژوهشگرانِ جامعه شناس و روان شناس قرار گرفته است. آیا تا به حال این کلمات را از پزشک معالج خود نشنیده اید؟ «تا حالا کجا بودین؟ چرا زودتر به پزشک مراجعه نکردین؟ مگر شما توی غار زندگی می کنین؟» یا زننده تر و تحقیرآمیزتر، «وقتی آدم جاییش درد می کنه، باید فوراً به پزشک مراجعه کنه! مگر شما توی ده کوره زندگی می کنین؟» یا برعکس، با لحنی دلسوزانه، «خانم، دردی که شما دارین خیلی طبیعیه. شما از خودتون زیادی کار کشیدین!»  اگر این کلمات و یا سخنان تحقیرآمیز مشابه به گوشتان آشناست، شما تنها کسی نیستید که در ایران و جهان، برای التیام درد به پزشک مراجعه کرده و تحقیر شده اید. تحقیر یکی از وجوه مشترک پزشکانی است که نتوانسته اند بر پیامدهای سوء آموزش پزشکیِ استاندارد پیروز شوند و در نتیجه آن را به بیماران خود منتقل می کنند. محققین تحقیرشناس، دو نمونۀ اول بالا را تحقیر از نوع توهین و نمونۀ سوم را تحقیر از نوع دلسوزی تصنعی نامیده اند.ا

  به طور کلی، تحقیر در جامعه ناشی از قضاوتی کمتر-از-نورمال نسبت به دیگران است. از نگاهی تحقیرآمیز و کوچک انگارانه به دیگران، ما انسان ها برخی از همنوعان خود را از نظر درک، فهم و احساس از یک سو، و از نظر قدرت اراده و انتخاب از سوی دیگر، در مقایسه با خود، ناقص و نابالغ تصور می کنیم. به بیان دیگر، آن دسته از ما که خود را از دیگران داناتر و تواناتر می پنداریم (= به دیگران تفاخر می کنیم)، با رفتار خود دیگران را تحقیر می کنیم. قابل توجه اینکه، به گواهی روان شناسان، تحقیر موجب می شود که قربانیانِ آن، عملاً نسبت به درستیِ ادراکات خود دچار شک شوند و به جای تصمیم گیری مستقل ترجیح دهند که از شخص تحقیرکننده، بدون چون و چرا، تبعیت کنند. پس تعجب آور نیست که پژوهشگرانِ تحقیر در مطالعات بیمارستانیِ خود در یافته اند که رابطۀ بین پزشک و بیمار به شدت متأثر از تحقیر است و با هدف مطیع ساختن بیمار صورت می گیرد؛ بیماری که تحقیر می شود بدون اندیشه و مقاومت به انجام عمل های جراحی و دیگر دستوراتِ پزشک و پرستار رضایت می دهد. همچنین، بیماری که تحقیر پزشک را می پذیرد، تشخیص وی در انتخاب داروهای شیمیایی را با اعتماد و اطمینان بیشتری قبول می کند و بدون پرسش در مورد عوارض بیماری زای آنها، دوره های درمانی را تکمیل می کند و غالباً برای درمان بیماری های جدید خود، مصرف کنندۀ تعداد بیشتری از تولیدات شرکت های داروسازی می شود. در این پژوهش، «تحقیر در پزشکی: ریشه ها، انگیزه ها و راه های پرهیز از آن»، طیف وسیعی از شگردهای تحقیر از سوی پزشکان مورد بررسی قرار گرفته است. از جمله اطلاعات جالب توجه این پژوهش، یافته های جدیدی است که پژوهشگرانِ علوم اعصاب در خصوص واکنش های مغزی پزشکان از یک سو و غیر پزشکان از سوی دیگر، به پدیدۀ درد در دیگران به دست آورده اند. ایشان دریافته اند که واکنش هایِ نورونیِ مغزِ پزشکان در هنگام مشاهدۀ درد در دیگران به مراتب کمتر از واکنش های نورونی غیرپزشکان در وضعیت های مشابه است. نویسندگان این مطلب، ریشۀ این ناتوانیِ مغزی/روانی بسیاری از پزشکان در همدلی با بیماران را به ویژگی های نامطلوب آموزش پزشکی در دانشگاه ها نسبت داده اند.ا

 

 

 

 

 

- Michelle Perro and Vincanne Adams. 2017. What's Making Our Children Sick? How Industrial Food Is Causing an Epidemic of Chronic Illness, and What Parents (and Doctors) Can do about It. Vermont: Chelsea Green Publishing.

البته به شدت به خطا رفته ایم اگر بیندیشیم که همۀ پزشکان، قربانی ترس و تفاخرِ آموخته در دانشگاه اند و از انگیزۀ کافی برای روزآمد نگه داشتنِ آگاهی خود در علوم مرتبط و کسب توانایی لازم در همدلی با بیمار و برقرار کردن رابطه ای انسانی و اطمینان بخش با او بی بهره اند. بی شک این برداشت اشتباهی است. بسیاری از ما شخصاً پزشکان و پرستارانی را می شناسیم که الگویی هایی برجسته از علم و تجربه، درایت و انسانیت اند. اما وجود همین تعداد بسیار کم از نمونه هایِ اخلاقی و حرفه ایِ ایده آل نشان می دهد که تا چه حد آموزش های محدودکننده و تحقیرکننده در دانشگاه های علوم پزشکیِ استاندارد، مانع تربیت پزشکان پویا و کارآمد در سطحی وسیع تر شده است. برخی از پزشکانِ کارآمد که خود از منتقدین نظام پزشکی جهانی اند، از آنچه در دانشگاه آموخته اند، با شهامت و آزادگی، فراتر رفته و با مطالعه در علوم مرتبط و با انجام پژوهش های مستقل به ریشه یابی و درمان قطعیِ  برخی از بیماری های پیچیدۀ امروز، مانند انواع حساسیت ها و بیماری های گوارشیِ سخت علاج، دست یافته اند. مصاحبه ای با دکتر میشل پرو، مؤلف کتاب بالا، با عنوان «چه چیزی کودکان ما را بیمار می کند؟ چگونه تولید صنعتیِ غذا به ظهور اپیدمی امراض مزمن انجامیده است و چگونه والدین و اطبا می توانند با آن مقابله کنند»، منتشر شده است. در این مصاحبه وی، با اشاره به کاستی های جدی در نظام پزشکی، می افزاید که چگونه با انطباقِ محصولات کشاورزی شیمیایی و مصنوعات صنایع غذاییِ مورد استفادۀ بیماران خردسال و بزرگسال خود از یک سو و بیماری های مبتلا به ایشان از سوی دیگر، برای علاج قطعی این بیماری ها چاره اندیشیِ مؤثر کرده است. وجه مشترک بسیاری از پزشکانِ پویا و کارآمد مثل خانم پرو، که خود را پیروان «طب تلفیقی» می خوانند، بهره مندی از کشفیات جدید در علوم مرتبط و استفاده از تمامی سنت های طب و بهداشتِ قدیم و جدید است. برای آگاهی بیشتر از این علوم و چگونگی بهره گیری طب تلفیقی از سنت های کهن پزشکی، ترجمۀ فارسی این مصاحبه را در اینجا بخوانید.اا

 

 

 

 

- Lynn Payer. 1992. Disease-Mongers: How Doctors, Drug Companies, and Insurers Are Making You Feel Sick. New York: Wiley.

پس آنچه ما امروز به طور مسلم در مورد پیشینۀ ناقص و ناکارآمد نظام پزشکی مدرن می دانیم، بازبینی و اصلاح محدودیت های تحمیلی در دانشگاه های پزشکی در کشورهای مستقل را از ملزومات حیاتی عصر حاضر کرده است. ترس و تفاخر در حرفۀ پزشکی، این قشر از اثرگذارترین حرفه مندان جامعه را طعمۀ طمع ورزی ها و قدرت طلبی های شرکت های بزرگ داروسازی کرده است. همانطور که در کتاب بالا، «دلالان مرض: چگونه پزشکان، شرکت های داروسازی و بیمه گران می کوشند که شما احساس مریضی کنید»، نویسنده به طور مستند و با ذکر مصادیق متعدد نشان داده است که بسیاری از بیماری های نگران کننده ای که در رسانه ها در مورد آنها می شنویم و می خوانیم، برخاسته از مجموعه ای از اقدامات حسابشده از سوی شرکت های بزرگ داروسازی است که در عمل موجب بالا رفتن تعداد بیماران و افزایش مرگ و میر در جامعه می شود. از این بیماری ها، به طور مثال، می توان به  بیش فعالی کودکان، فشار خون و کلسترول بالا، سرطان سینه، اختلالات روانی و بیماری های مرتبط با یائسگی اشاره کرد. از طریق این اقدامات سودجویانه، وجود بیماری ها در جامعه بسیار بزرگتر و شایع تر از آنچه واقعا هست وانمود می گردد تا مخاطبین از ترس اینکه مبادا مریض باشند به پزشک مراجعه کنند و عملا به دام داروهای تولیدی شرکت های داروسازی بیفتند. شکی نیست که اجرای اینگونه طرح های مجرمانه بدون همراهی و همکاری پزشکان معالج که ذهن و رفتارشان با ترس (ترسِ از دست دادن حمایت نظام پزشکی) و تفاخر (فخر فروشی نسبت به بیماران و تحقیر آنان) محدود شده امکانپذیر نیست و از این رو است که مؤلف کتاب، پزشکان را [همراه با شرکت های داروساز و شرکت های بیمه گر] سه رأس مثلث طمعی معرفی می کند که در جامعه به «دلالی مرض» برای افزایش ثروت خود مشغول اند. از انتشار این کتاب 30 سال می گذرد و در این فاصله مقالات و کتب بیشتری در تأیید وجود دلالی مرض و تداوم آن تا به امروز منتشر شده است. ا

 

 

 

 

-Michael A. Vance. 2011. Disease mongering and the fear of pandemic influenza. Int J Health Serv, 41:1, pp. 96-98.

اما آیا واقعا سازمان بهداشت جهانی اجازه می دهد که چنین اقدامات مجرمانه ای در سطح جهانی به نفع مشتی شرکت طمعکار و به ضرر میلیاردها انسان بیگناه صورت گیرد؟ در این مقاله می خوانیم که چگونه، سازمان بهداشت جهانی، که بیش از 80 درصد از بودجه خود را از شرکت های داروسازی و سهامداران بزرگ آنها دریافت می کند، خود از بازیگران اصلی «دلالی مرض» و اشاعۀ ترسِ از بیماری در جامعه جهانی است. در این مقاله مشخصا در مورد نقش این سازمان در طراحی تستی گمراه کننده برای ترساندن عموم مردم از بیماری پوکی استخوان اطلاعات جالب توجهی گنجانده شده است. وانگهی، نویسنده، آنفولانزای خوکی 2009 را نمونۀ دیگری از «دلالی مرض» از طریق ایجاد ترس در افکار عمومی می داند که با همکاری سازمان بهداشت جهانی انجام گرفت. در واقع، پس از وقایع سال 2009، برخی از پزشکان متعهد اعلام کردند که این سازمان به علت فساد مالی و تضاد منافع، صلاحیت حفاظت از بهداشت جهانی را ندارد و نیازمند به اصلاحاتی اساسی است. ترجمۀ فارسی مقاله ای به قلم یکی از این پزشکان در این مطلب قابل مطالعه است.ا

 

پس با توجه به متون بالا، می بینیم که اگر در کشور ما و دیگر کشورهای جهان هنوز مسئولین بهداشت و درمان از اعلام ساختگی بودن بحران کرونا ابا دارند و کماکان به شمردن شهرهای زرد و نارنجی و یا صدور فراخوان برای تزریق دوز سوم و چهارم واکسن مشغول اند، این از روی سوادی تخصصی که بتوان به آن اعتماد کرد نیست، بلکه عمدتا برخاسته از کاستی های علمی و اخلاقی ای است که در دوران آموزش پزشکی بر آنان تحمیل شده و ایشان را به پیروان بی چون و چرایِ دستوراتِ سازمان بهداشت جهانی بدل کرده است. در چنین شرایطی، تنها چارۀ کار برای کاستن از آسیب های احتمالی به افراد و خانواده ها، یادگیریِ هر چه بیشتر در مورد بیماری ها و دیگر علوم مرتبط با بهداشت و سلامت توسط خود شهروندان است. می توان انتظار داشت که با افزایش آگاهی عمومی در این مورد، پاسداران حرفه ای سلامت و بهداشت جامعه، یعنی پزشکان، نیز با فاصله گرفتن از تحقیری که بر آنان تحمیل شده است، با شهامت و رغبت، به یادگیری تازه های علوم مرتبط و انجام پژوهش های مستقل، بدون واهمه از سرزنشِ سلسله مراتب نظام پزشکی جهانی، بپردازند و با روی برگردان از تفاخر، متعهد به سوگندی که یاد کرده اند، کمر همت به خدمت به همنوعان خود ببندند. ان شاء الله.ا

 

 

آسیب شناسی شکاف اطلاعاتی در جوامع

پذیرش سیستم های زیانبار:

بورس

 

نظام پزشکی

 

شبکۀ فاضلاب

 

نظام آموزشی و آموزش عالی

 

خدمتی از سایت اطلاع رسانی: ا

در خدمت اصلاح الگوی مصرف

پست الکترونیکی:ا

esfandiarabbassi at gmail.com

تلفن:ا

086 4325 5251