اادر خدمت اصلاح الگوی مصرف

 
 

سایت اطلاع رسانی اسفندیار عباسی

  دریافت قلم فارسی (فونت) مناسب  

صفحه اصلی    معرفی سایت    تازه های سایت    همکاری با سایت   درباره اسفندیار عباسی    تماس با ما

مقاله ها و پیوندها:    بخش اول - آلودگی اطلاعاتی    بخش دوم - توسعه محلی 

خدمات پشتیبانی پژوهش            خدمات پشتیبانی نشر             خدمات پشتیبانی توسعه محلی

 برای پژوهشگران          برای اولیا و مربیان           برای برنامه ریزی و سیاستگذاری       

 

 

 

 

 

 

داستان های بابا یدی

جلد 2: انار شیرین، انار ترش

                                                                          ا

  6. امان از حسد

بازگشت به فهرست کتاب

نمایش مناسب برای چاپ (پی دی اف)ا

حضرت موسی می رفت به کوه طور مناجات، یه خارکنی که به پشته هیمه می کنَد و می آورد، رفت جلوش و گفت: «یا موسی، تو می ری به کوه طور مناجات، بگو خدا یه خر به من بده. که این خاری که می کَنم، به گرده نیارم، با خر بیارم آبادی و معاش روزیمون کنیم.»ا

حضرت موسی گفت: «باشه، می گم.»

حضرت موسی رفت به کوه طور مناجات. مناجاتش تموم شد ولی یادش رفت که بگه. راه افتاد. خداوند گفت: «یا موسی، پیغوم بندة منه چرا به جا نیاوردی؟»ا

گفت: «خودت برات آگاهه، لازم نی [نیست] من برات بگم.»

گفت: «اون خَر نمی خواد . او باید خار را به گُرده بکشه. ولی باشه، بِش بگو یه خر به تو دادم و یه گاو هم به همسایه. ببین چی می گه.»ا

گفت: «باشه.»

وقتی حضرت موسی آمد، خارکن گفت: «گفتی به خداوند؟»

گفت: «آره. خدا گفت که یه خر به تو می دم و یه گاو به همسایه.»

گفت: «برو، برو، زود به خدا بگو نه من خر می خوام و نه گاو به همسایه بده. برو به خدا بگو نمی خوام.»ا

حسوده ها! رو این نظر خدا گفت که این خر نمی خواد. چون حسوده، باید خار به گرده بکشه.ا

متن، عکس و دیسک فشرده © 1382ا اسفندیار عباسی و حمیرا شریفی

نگارگری ا© 1384ا مهرنوش شریفی

 
 
 
آرم و طراحی سایت، حمیرا شریفی 2008 ©آ