|
اادر خدمت اصلاح الگوی مصرف |
|||
سایت اطلاع رسانی اسفندیار عباسی |
دریافت قلم فارسی (فونت) مناسب | |||
صفحه اصلی معرفی سایت تازه های سایت همکاری با سایت درباره اسفندیار عباسی تماس با ما |
||||
مقاله ها و پیوندها: بخش اول - آلودگی اطلاعاتی بخش دوم - توسعه محلی |
||||
خدمات پشتیبانی پژوهش خدمات پشتیبانی نشر خدمات پشتیبانی توسعه محلی |
||||
برای پژوهشگران برای اولیا و مربیان برای برنامه ریزی و سیاستگذاری |
||||
|
داستان های بابا یدی جلد 3: باغ خیال
5. شهر خودش احتسابی داره بازگشت به فهرست کتاب نمایش مناسب برای چاپ (پی دی اف)ا بهلول رفت به برادرش که حاکم بود گفت: «کار احتسابیِ [نظمیۀ] یه [یک] شهریِ [شهری را] به من بده.» برادرش گفت: «باشه، تو محتسب فِلونه [فلان] شهر باش.» این رفت و داشت یه روز تو این شهر گشت می زد، همین جوری دید که یه شیرفروشی یه یه منی شیر آورد ریخت تو یه دیگی و گذاشت رو چراغ و رفت یه دو منی آب هم آورد ریخت. قاطی ش. زیرشو روشن کرد و بِنا کرد شیر فروختن: «آی شیر داغ، آی شیر داغ.» بهلول با خودش گفت: «حالا می رم و برمی گردم و میگم چرا آب تو شیرت کردی؟» این رفت و یه الاغی داشت می رفت. مگس بِش نشست. الاغه لَقِه [لگد] زد شیره کُپ شد [واژگون شد، ریخت زمین]. اینا پریدن به هم بناکردن به دعواکردن. بهلول اومد گفت: «چِتونه دعوا می کنین؟» شیر فروشه گفت: «این شیرِ منه کُپ کرده!» بهلول گفت: «تو شیرتو [شیرت را] فروختی. این آبِشه که کپ کرده. مگه من اینجا ندیدم؟ برو!» بعد بهلول اومد به داداشش گفت: «داداش، این شهر خودش احتسابی داره، منه نمی خواد.» متن، عکس و دیسک فشرده © 1382ا اسفندیار عباسی و حمیرا شریفی نگارگری ا© 1384ا مهرنوش شریفی |
|||
آرم و طراحی سایت، حمیرا شریفی 2008 ©آ |