|
اادر خدمت اصلاح الگوی مصرف |
|||
سایت اطلاع رسانی اسفندیار عباسی |
دریافت قلم فارسی (فونت) مناسب | |||
صفحه اصلی معرفی سایت تازه های سایت همکاری با سایت درباره اسفندیار عباسی تماس با ما |
||||
مقاله ها و پیوندها: بخش اول - آلودگی اطلاعاتی بخش دوم - توسعه محلی |
||||
خدمات پشتیبانی پژوهش خدمات پشتیبانی نشر خدمات پشتیبانی توسعه محلی |
||||
برای پژوهشگران برای اولیا و مربیان برای برنامه ریزی و سیاستگذاری |
||||
نمای بزرگتر گفت: «یه ریش سفید نبود؟» گفت: «اوناها. اون بزه ریش سفیده.»ا
|
داستان های بابا یدی جلد 1: دیگان و دیگان
9. بخت النصر و قهرمان همدان بازگشت به فهرست کتاب نمایش مناسب برای چاپ (پی دی اف)ا بخت النصر مردمو [مردم را] می کشت. هر کجا می رفت مردمو می کشت. تا رسید به همدان.ا گفتن: «بخت النصر داره می آد!» یه بچه ای گفت: «یه شتر و یه بز و یه طوطی به من بدین من می رم جوابشه [جوابش را] می دم.»ا گفتن: «باشه.» گرفت و اومد بیرون شهر. بخت النصر رسید. گفت: «کسی دیگه نبود بیاد جواب منو [مرا] بده؟» گفت: «تو کیو [چه کسی را] میخوای؟» گفت: «یه بزرگ نبود؟» گفت: «اوناها. اون شتر بزرگه.» گفت: «یه ریش سفید نبود؟» گفت: «اوناها. اون بزه ریش سفیده.» گفت: «یه حرف زن نبود؟» گفت: «اوناها طوطی. هر چی بخوای برات حرف می زنه دیگه.» گفت: «خُب، (تو که اینقدر حاضر جوابی بگو ببینم) من خودم سر شما مسلط شدم یا خدا منو سرشما مسلط کرد؟»ا گفت: «نه خدا کرد و نه خودت این قدرت رو داشتی. عمل خودمونه که پا پیچمون شده.»ا متن، عکس و دیسک فشرده © 1382ا اسفندیار عباسی و حمیرا شریفی نگارگری ا© 1384ا مهرنوش شریفی |
|||
آرم و طراحی سایت، حمیرا شریفی 2008 ©آ |