اادر خدمت اصلاح الگوی مصرف

 
 

سایت اطلاع رسانی اسفندیار عباسی

  دریافت قلم فارسی (فونت) مناسب  

صفحه اصلی    معرفی سایت    تازه های سایت    همکاری با سایت   درباره اسفندیار عباسی    تماس با ما

مقاله ها و پیوندها:    بخش اول - آلودگی اطلاعاتی    بخش دوم - توسعه محلی 

خدمات پشتیبانی پژوهش            خدمات پشتیبانی نشر             خدمات پشتیبانی توسعه محلی

 برای پژوهشگران          برای اولیا و مربیان           برای برنامه ریزی و سیاستگذاری       

 

 

 

داستان های بابا یدی

جلد 3: باغ خیال

                                                                         

4. حکمت الهامی

بازگشت به فهرست کتاب

نمایش مناسب برای چاپ (پی دی اف)ا

شب پهلوی گله بودم، پاشنة پام [پایم] درد گرفت. به یه وضعی که فِریادمو به آسمون برده بود. این محمد مدابراهیم [پسر محمد ابراهیم، از همکاران و اهالی روستای راوی] هم رفیقم بود، خوابیده بود اونجا، اومده بود پهلوی من. ما از زورِ درد بِنا کردیم عاشقی خوندن [آواز عاشقانه] که این یک وقت فکر نکنه که پامون درد داره که ناراحت بشه. عاشقی خوندیم تا صبح.

صبح که شد گفت: «چته؟»

گفتم: «پام درد می کنه. سر شوم تا حالا داره درد می کنه. تو برو دنبال گله و من برم آبادی [ده] .»

ما سه پاهه اومدیم آبادی. یه پامون چوب بود، اون پارو بالا گرفته بودیم و به جای پا چوب داشتیم. اومدیم آبادی و دیدیم بچه هامون [اشاره به همسر] داره ترف [قره قروت] هم می زنه [به هم می زند]. بِش گفتم پاشو یه چایی بساز.

این که رفت چایی بسازه، مثِ [مثل] اینکه یه نفر به ما گفت یه ناخن [انگشت] از این ترفه بخور. ما ناخونمونو اینجوری زدیم به ترفه گذاشتیم دهنمون. مثِ [مثل] آبی که بریزی رو آتیش خاموش شد. پامون خوب شد. بِنا کردیم ترف خوردن. این [با اشاره به همسر] اومد ترفو از جلو ما برداشت گفت تو که همه شو خوردی.

بعداً که به حکیم گفتم، گفت تو دوات [دوایت] ترفه. اسید مریضت می کنه و اسید هم سالمت می کنه. الان هم ترف دوامه. این سر دلم که درد می گیره، ترف می خوریم، با نبات، خوب می شه. پشت شونه هام که باد بگیره، ترف بخورم خوب می شه. سرم هم که درد بگیره، ترف بخورم خوب می شم.

متن، عکس و دیسک فشرده © 1382ا اسفندیار عباسی و حمیرا شریفی

نگارگری ا© 1384ا مهرنوش شریفی

 
 
 
آرم و طراحی سایت، حمیرا شریفی 2008 ©آ