اادر خدمت اصلاح الگوی مصرف

 
 

سایت اطلاع رسانی اسفندیار عباسی

  دریافت قلم فارسی (فونت) مناسب  

صفحه اصلی    معرفی سایت    تازه های سایت    همکاری با سایت   درباره اسفندیار عباسی    تماس با ما

مقاله ها و پیوندها:    بخش اول - آلودگی اطلاعاتی    بخش دوم - توسعه محلی 

خدمات پشتیبانی پژوهش            خدمات پشتیبانی نشر             خدمات پشتیبانی توسعه محلی

 برای پژوهشگران          برای اولیا و مربیان           برای برنامه ریزی و سیاستگذاری       

 

 

 

داستان های بابا یدی

جلد 3: باغ خیال

                                                                         

6. صدق و انتظار

بازگشت به فهرست کتاب

نمایش مناسب برای چاپ (پی دی اف)ا

یکی تو بازار اصفهان پیِ امام زمان می رفت. این همین طوری تَو می خورد [می چرخید] دید که مثل اینکه امام زمان پهلوی یه پیرمرده نشسته، یه پیرمردی تو بازار آهنگرها. رفت، همچین که می خواست یه چیزی بگه، پیرمرده گفت: «هیچی نگو.»

این هیچی نگفت و واسّاد [ایستاد]. دید یه پیرزنی یه قفلی دستشه و اومد به این پیرمرده گفت: «اینه می خری؟»

گفت: «آره، به شش شاهی می خرم.»

گفت: «چه خوب! اینو دو شاهی ازم بیشتر نمی خریدن، ندادم. تو چطور شش شاهی می خری؟»

گفت: «خُب من می خرم. قفلت شش شاهی می ارزه. یه شاهی هم من کلید بِش می کنم، یه شاهی هم من روش [رویش] می خورم. می شه هشت شاهی.»

پیرزنه گفت: «بابا، من هر کاری کردم دو شاهی بیشتر از من نخریدن.»

گفت: «من می خرم.»

گفت: «خُب بخر.»

قفلو [قفل را] داد به این پیرمرده و اینکه اونجا واسّاده بود گفت: «من می خوام برم امام زمانه پیدا کنم.»

حضرت امام زمان دراومد گفت: «تو نمی خواد پی من بگردی،  من هفته ای یه روز می آم اینجا. هفته ای یه روز هم که می آم، می آم پهلوی همین پیرمرده. شما مثِ [مثلِ] این پیرمرده کاسبی کنین هر هفته من شمارِ می بینم. دو شاهی را شش شاهی می خره. یه شاهی خرجش می کنه، می دَتِش [می دهدش] هشت شاهی. یه شاهی دخل می کنه. اینجوری اگه معامله کنین من هفته ای یه روز همه تونه [همه شما را] می آم می بینم.  نمی خواین دنبال من بگردین.»

امام زمان یه همچین حرفی به اون یارو گفت.

متن، عکس و دیسک فشرده © 1382ا اسفندیار عباسی و حمیرا شریفی

نگارگری ا© 1384ا مهرنوش شریفی

 
 
 
آرم و طراحی سایت، حمیرا شریفی 2008 ©آ